کتابخانه احادیث شیعه

شوخى

بحار الأنوار : پيامبر خدا ، شوخى مى كرد؛ ولى جز حق ، بر زبان نمى آورد .
اَنَس مى گويد : بچّه گنجشك ابو عمير (پسر اُمّ سليم) مُرد . پيامبر صلي الله عليه و آله هميشه مى فرمود : «ابو عمير! بچّه گنجشك چه كرد؟» .
نمایش منبع
المناقب ابن شهرآشوب : ساربان برخى زنان پيامبر صلي الله عليه و آله و خادم ايشان ، اَنْجَشه بود . پيامبر صلي الله عليه و آله به وى مى فرمود : «اَنْجَشه! با شكستنى ها مدارا كن» .
نمایش منبع
بحار الأنوار : مردى گفت : اى پيامبر خدا! مرا سوار كن .
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «تو را بر بچّه شترى ماده ، سوار مى كنيم .
مرد گفت : با بچّه شتر ماده چه كنم؟!
پيامبر خدا فرمود : «مگر شتر نر ، جز از شتر ماده مى زايد؟» .
نمایش منبع
بحار الأنوار ـ به نقل از زيد بن اسلم ـ : پيامبر خدا ، به زنى كه از شوهرش ياد مى كرد ، فرمود : «همان كه در چشمش سفيدى است؟» .
زن گفت : خير! در چشم او سفيدى نيست .
زن ، داستان را براى شوهرش نقل كرد .
مرد گفت : مگر سفيدى چشمم را نمى بينى كه از سياهى اش بيشتر است؟!
نمایش منبع
بحار الأنوار : پيرزنى از انصار به پيامبر صلي الله عليه و آله گفت : برايم دعا كن به بهشت بروم .
پيامبر خدا فرمود : «پيران ، وارد بهشت نمى شوند» .
زن به گريه افتاد . پيامبر صلي الله عليه و آله خنديد و فرمود : «مگر اين سخن خداوند متعال را نشنيده اى (ما آنان را پديد آورديم ، پديد آوردنى ، و ايشان را دوشيزه گردانيديم) ؟» .
نمایش منبع
بحار الأنوار : [پيامبر خدا ، خطاب به پيرزنى از قبيله اشجع فرمود :] «اى زن اشجعى! پيرزنان ، داخل بهشت نمى شوند» .
بلال ، او را گريان ديد و به پيامبر صلي الله عليه و آله گزارش داد . پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «و سياهان هم وارد بهشت نمى شوند» .
آن گاه ، بلال هم به همراه زن به گريه كردن پرداختند . عبّاس ، آن دو را ديد و براى پيامبر صلي الله عليه و آله بازگو كرد . پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «پيرمرد هم» .
سپس ، آنان را خواست و دلدارى داد و فرمود : «خداوند ، آنان را در بهترين هيئت ، وارد بهشت مى گرداند» و فرمود : «آنان ، به صورت جوانانى نورانى ، وارد بهشت مى شوند» . و فرمود : «بهشتيان ، بى نقص و كامل ، جوانِ نو خط و سرمه كشيده اند» .
نمایش منبع
بحار الأنوار : پيامبر صلي الله عليه و آله ، صُهَيب را ديد كه خرما مى خورد . فرمود : «خرما مى خورى ، در حالى كه چشم تو درد مى كند؟!» .
صُهيب گفت : اى پيامبر خدا! آن را با اين طرف [دهانم ]مى جَوَم ، در حالى كه آن يكى چشمم درد مى كند!
نمایش منبع
بحار الأنوار : سُوَيْبِط مهاجرى به نُعَيمان بدرى ، كه در سفر ، مسئول توشه ها بود ، گفت : به من غذا بده .
نُعيمان گفت : باشد تا ديگر دوستان بيايند .
آنها از كنار قومى گذشتند . سُويبِط به آنان گفت : آيا از من برده اى مى خريد .
گفتند : بله .
گفت : اين برده ، تكيه كلامى دارد و هميشه مى گويد : «من آزادم» . اگر به سخنش گوش دهيد ، برده را از دست داده ايد .
آنان ، برده [و در واقع ، همان نُعَيمان] را به ده ماده شتر خريدند و نزد نُعَيمان آمدند و به گردنش ، ريسمان انداختند .
نُعيمان گفت : اين مرد ، شوخى كرده است . من آزادم .
گفتند : پيش از اين خبرت را شنيده ايم . سپس او را بردند تا به ديگر ياران رسيدند و او را آزاد كردند .
پيامبر صلي الله عليه و آله ، مدّتى از اين شوخى مى خنديد .
نمایش منبع
بحار الأنوار : نُعَيمان ، مردى باديه نشين را با خيك عسل ديد . آن را از او خريد و در روزى كه پيامبر صلي الله عليه و آله در خانه عايشه بود ، به نزد او آورد و به عايشه گفت : خيك عسل را بگير .
پيامبر صلي الله عليه و آله گمان بُرد آن را هديه آورده است .
مرد باديه نشين نيز با نُعيمان بر درِ خانه آمد و وقتى ديد نُعيمان نشست و برنگشت ، صدا زد : اگر بهايش را نمى دهيد ، خيك عسل را برگردانيد .
پيامبر خدا ، داستان را دانست و قيمت [آن را] را به وى داد و به نُعيمان فرمود : «چه باعث شد چنين كارى بكنى؟» .
گفت: ديدم پيامبر خدا، عسل دوست دارد و باديه نشين هم خيك عسل دارد.
پيامبر خدا ، خنديد و اظهار ناراحتى نكرد .
نمایش منبع
حدیث روز

امام هادی علیه السلام:

مَن أطاعَ الخالِقَ لَم يُبالِ سَخَطَ المَخلوقِينَ؛

هر كه از آفريدگار فرمان بَرد، از خشم آفريدگان پروا ندارد.

گزیده تحف العقول، ح265

احادیث معصومین

حمایت از پایگاه
آمار پایگاه کتابخانه احادیث شیعه

تــعــداد كــتــابــهــا : 111

تــعــداد احــاديــث : 45456

تــعــداد تــصــاویــر : 3838

تــعــداد حــدیــث روز : 685