امام على عليه السلام : هيچ هدايتى چون ياد [خدا ]نيست.
امام على عليه السلام : هركه راهنمايى جُست، دانا گشت. هركه دانا گشت، راه يافت و هر كه راه يافت، رَهيد.
امام على عليه السلام : و براى شما نشانه اى [قرار داده شده ]است. پس با نشانه خود، راه يابيد.
عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ أهلِ الذِّكرِ ـ : فلَو مَثَّلتَهُم لِعَقلِكَ في مَقاوِمِهِمُ المَحمودَةِ ، و مَجالِسِهِمُ المَشهودَةِ··· لَرَأيتَ أعلامَ هُدىً ، و مَصابِيحَ دُجىً .
امام على عليه السلام ـ در وصف كسانى كه به ياد خدا هستند ـ فرمود : اگر آنان را در آن مقامات پسنديده و حالاتى كه مشهود [فرشتگان] است در ذهن خود مجسّم كنى··· هر آينه نشانه هاى راهنمايى و چراغ هاى در تاريكى را خواهى ديد.
عنه عليه السلام ـ في أصنافِ المُنكِرينَ لِلمُنكَرِ ـ : و مَن أنكَرَهُ بالسَّيفِ لِتَكونَ كَلِمَةُ اللّه ِ هِي العُليا و كَلِمَةُ الظّالِمينَ هِي السُّفلى ، فذلكَ الّذي أصابَ سَبيلَ الهُدى ، و قامَ علَى الطّريقِ ، و نَوَّرَ في قَلبِهِ اليَقينُ .
امام على عليه السلام ـ درباره اصناف نهى كنندگان از منكر ـ فرمود : و آنكه با شمشير به مقابله آن برخيزد تا كلمه خدا فراز آيد و كلمه ستمكاران به زير رود، او همان كسى است كه راه راست را يافته و در طريق حق قرار گرفته و نور يقين در دلش تابيده است.
عنه عليه السلام : اللّهُمّ إنْ فَهَهتُ عَن مَسألَتي ، أو عَمِيتُ [عَمَهتُ ]عَن طَلِبَتي ، فدُلَّني على مَصالِحي ، و خُذْ بِقَلبي إلى مَراشِدي ،
فلَيسَ ذلكَ بِنُكرٍ مِن هِداياتِكَ ، و لا ببِدعٍ مِن كِفاياتِكَ .
امام على عليه السلام : خدايا! اگر ندانم كه از تو چه خواهم يا در درخواست خويش سرگردان بمانم، تو مرا به آنچه صلاح من است راهنمايى كن و دلم را به سوى چيزهايى كه خير من در آنهاست متوجّه گردان؛ زيرا كه اين از راهنمايى هاى تو دور نيست و برآوردن چنين خواسته هايى براى تو تازگى ندارد.
امام على عليه السلام : كسى كه هوس بر او چيره مى آيد، چگونه مى تواند به راه راست درآيد؟!
عنه عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى مُعاويَةَ ـ : أمّا بَعدُ فَقد أتَتْني مِنكَ مَوعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ ··· و كِتابُ امرئٍ لَيس لَهُ بَصَرٌ يَهديهِ ، و لا قائدٌ يُرشِدُهُ ، قد دَعاهُ الهَوى فأجابَهُ ، و قادَهُ الضّلالُ فاتَّبَعَهُ .
امام على عليه السلام ـ در بخشى از نامه خود به معاويه ـ نوشت : اما بعد، پندى شكسته بسته و··· از تو به من رسيد و نامه كسى كه نه بصيرتى دارد تا راهنماييش كند و نه راهبرى كه او را به راه راست و درست كشاند، بلكه هوس او را فراخوانده و او به نداى آن پاسخ آرى داده و گمراهى زمامش را مى كشد و او دنبال آن مى رود.
عنه عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى سَهلِ بنِ حُنَيفٍ ، و هُو عامِلُهُ علَى المَدينَةِ ، في قَومٍ مِن أهلِها لَحِقوا بمُعاويَةَ ـ : فكَفى لَهُم غَيّا ، و لكَ مِنهُم شافِيا ، فِرارُهُم مِن الهُدى و الحَقِّ ، و إيضاعُهُم .
إلَى العَمى و الجَهلِ .
امام على عليه السلام ـ در نامه اى به سهل بن حنيف، كارگزار خود در مدينه، درباره گروهى از مردم مدينه كه به معاويه پيوسته بودند ـ نوشت : گريختن آنان از راه راست و حقيقت و شتابيدنشان به سوى كورى و نادانى، خود، براى [اثبات ]گمراهى آنان كافى است و تو را نيز از [شرّ ]آنان خلاص كرد.
عنه عليه السلام ـ في صِفاتِ الفُسّاقِ ـ : و آخَرُ قد تَسَمّى عالِما و لَيس بِهِ ، فاقتَبسَ جَهائلَ مِن جُهّالٍ ، و أضالِيلَ مِن ضُلاّلٍ ··· فالصُّورَةُ صُورَةُ إنسانٍ ، و القَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فيَتَّبِعَهُ ، و لا بابَ العَمى فيَصُدَّ عَنهُ ، و ذلكَ مَيِّتُ الأحياءِ .
امام على عليه السلام ـ درباره صفات فاسقان ـ فرمود : و ديگرى كه خود را دانا مى داند، اما دانا نيست؛ زيرا كه از نادانان قدرى نادانى و از گمراهان مشتى گمراهى فراهم آورده است··· پس، صورتش صورت انسان است و دلش دل حيوان؛ نه راه راست را مى شناسد تا آن را بپيمايد و نه گمراهى را تا از آن دورى گزيند، او مرده زندگان است.