فصل چهارم: اخـــلاق زُهـــد

قالَ ابنُ العِمادِ الحَنبَلى: قيلُ لِلْمُتَوَكِّلِ اِنَّ فى بَيْتِهِ سِلاحا وَ عُدَّةً وَ يُريدُ الْقِيامَ، فَاَمَرَ مَنْ هَجَمَ عَلَيْهِ مَنْزِلَهُ، فَوَجَدَهُ فى بَيْتٍ مُغْلَقٍ وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ شَعْرٍ يُصَلّى، لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الاَْرْضِ فِراشٌ. حديث
ابن عماد حنبلى گويد: به متوكل گفته شد كه در خانه حضرت امام هادى عليه السلاماسلحه و وسايل ديگر هست و او قصد قيام و خروج دارد. دستور داد كسانى به خانه او حمله بردند و حضرت را در اتاقى در بسته يافتند در حالى كه لباسى پشمى بر تن داشت و نماز مى خواند و هيچگونه فرشى در زمين نبود.
محبوبيّت امامان و توجّه قلبى و عميق مردم به آنان، سبب حسادتِ حاكمان ظالم مى شد. گزارش هاى مغرضانه و حسودانه مخالفان هم بر آن مى افزود. از اين رو به بهانه هاى مختلف، مأموران را به تفتيش خانه آنان مى فرستادند و اغلب هم ناكام مى شدند، چون سلاح و نامه و نشانه هاى قيام در آن نمى يافتند.