آماده شدن براى بلا و گرفتارى

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ـ به ابو سعيد خدرى كه از تهيدستى خود به آن حضرت شكايت كرد ـ : شكيبا باش اى ابو سعيد؛ زيرا فقر به جانب كسانى از شما كه مرا دوست دارند شتابنده تر مى آيد از حركت سيل بر بالاى درّه و از بالاى كوه به پايين آن.

صفحه اختصاصي حديث و آيات عنه صلي الله عليه و آله ـ لاِبي ذَرٍّ لَمّا قالَ لَهُ : إنّي اُحِبُّكُم أهلَ البَيتِ ـ : اللّه َ اللّه َ ! فَأَعِدَّ لِلفَقرِ تِجفافـًا حديث
، فَإِنَّ الفَقرَ أسـرَعُ إلى مَن يُحِبُّنا مِنَ السَّيلِ مِن أعلَى الأَكَمَةِ إلى أسفَلِها حديث .

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ـ در جواب ابوذر كه عرض كرد : من شما اهل بيت را دوست دارم ـ : خدا را، خدا را، پس پوششى در برابر فقر آماده كن؛ زيرا فقر به سوى كسى كه ما را دوست دارد، شتابنده تر حركت مى كند تا شتاب سيل از بالاى تپه به پايين آن.

صفحه اختصاصي حديث و آيات اِبنُ عَبّاسٍ : أصابَ نَبِيَّ اللّه ِ صلي الله عليه و آله خَصاصَةٌ فَبَلَغَ ذلِكَ عَلِيًّا عليه السلام ، فَخَرَجَ يَلتَمِس عَمَلاً لِيُصيبَ مِنهُ شَيئًا يَبعَثُ بِهِ إلى نَبِيِّ اللّه ِ صلي الله عليه و آله ، فَأَتى بُستانًا لِرَجُلٍ مِنَ اليَهودِ ، فَاستَقى لَهُ سَبعَةَ عَشَرَ دَلوًا كُلَّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ ، فَخَيَّرَهُ اليَهودِيُّ مِن تَمرِهِ سَبعَ عَشرَةَ تَمرَةً عَجوَةً ، فَجاءَ بِها إلى نَبِيِّ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فَقالَ : مِن أينَ هذا يا أبَا الحَسَنِ ؟ قالَ : بَلَغَني ما بِكَ مِنَ الخَصاصَةِ يا نَبِيَّ اللّه ِ فَخَرَجتُ ألتَمِسُ عَمَلاً لاُِصيبَ لَكَ طَعامًا . قالَ : فَحَمَلَكَ عَلى هذا حُبُّ اللّه ِ ورَسولِهِ ؟ قالَ عَلِيٌّ : نَعَم يا نَبِيَّ اللّه ِ ، فَقالَ نَبِيُّ اللّه ِ صلي الله عليه و آله : وَاللّه ِ ما مِن عَبدٍ يُحِبُّ اللّه َ ورَسولَهُ إلاّ الفَقرُ أسرَعُ إلَيهِ مِن جَريَةِ السَّيلِ عَلى وَجهِهِ ، مَن أحَبَّ اللّه َ ورَسولَهُ فَليُعِدَّ تِجفافًا ، وإنَّما يَعنِي الصَّبرَ حديث .

ابن عباس: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نيازمند شد. اين خبر به گوش على عليه السلامرسيد و از خانه بيرون رفت تا بلكه كارى پيدا كند و از طريق آن چيزى به دست آورد و براى پيامبر صلي الله عليه و آله بفرستد. آن حضرت به باغ مردى يهودى رفت و در برابر دريافت هفده دانه خرما، هفده دلو آب برايش از چاه كشيد. مرد يهودى على عليه السلام را در گرفتن هفده خرماى انباشته [در ظرف خرما ]مخير كرد و على آنها را براى پيامبرخدا صلي الله عليه و آله آورد. پيامبر فرمود: اينها از كجاست، اى ابو الحسن؟ عرض كرد: اى پيامبر خدا، مطّلع شدم كه شما نيازمند شده ايد و من در جستجوى كار بيرون رفتم تا برايتان غذايى فراهم آورم. رسول خدا فرمود: پس عشق و محبّت به خدا و رسول او تو را به اين كار وا داشت؟ على عرض كرد: آرى، اى پيامبر خدا. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه خدا و رسول او را دوست داشته باشد، مگر اين كه فقر به سوى او شتابنده تر مى رود تا سرعت حركت سيلاب به سمت جلو. هركه خدا و رسولش را دوست مى دارد بايد پوششى تهيه كند. مقصود صبر و شكيبايى است.

صفحه اختصاصي حديث و آيات عَنَمَةُ الجُهَنِيُّ : خَرَجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ فَلَقِيَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ فَقالَ : يا رَسولَ اللّه ِ بِأَبي واُمّي أنتَ ، إنَّهُ لَيَسوؤُنِي الَّذي أرى بِوَجهِكَ وعَمّا هُوَ ؟ قالَ : فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله إلى وَجهِ الرَّجُلِ ساعَةً ثُمَّ قالَ : الجوعُ .
فَخَرَجَ الرَّجُلُ يَعدو ـ أو شَبيهًا بِالعَدوِ ـ حَتّى أتى بَيتَهُ فَالتَمَسَ فيهِ الطَّعامَ فَلَم يَجِد شَيئًا ، فَخَرَجَ إلى بَني قُرَيظَةَ فَأَجَّرَ نَفسَهُ بِكُلِّ دَلوٍ يَنزَعُها تَمرَةً حَتّى جَمَعَ حَفنَةً أو كَفًّا مِن تَمرٍ ، ثُمَّ رَجَعَ بِالتَّمرِ حَتّى وَجَدَ النَّبِيَّ صلي الله عليه و آله في مَجلِسٍ لَم يَرِم
حديث ، فَوَضَعَهُ بَينَ يَدَيهِ وقالَ : كُل أي رَسولَ اللّه ِ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله : مِن أينَ لَكَ هذَا التَّمرُ ؟ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله : إنّي لَأَظُنُّكَ تُحِبُّ اللّه َ ورَسولَهُ ؟ قالَ : أجَل ، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَأَنتَ أحَبُّ إلَيَّ
مِن نَفسي ووُلدي وأهلي ومالي ، فَقالَ : امّا لا فَاصطَبِر لِلفاقَةِ ، وأعِدَّ لِلبَلاءِ تِجفافًا ، فَوَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ لَهُما إلى مَن يُحِبُّني أسرَعُ مِن هُبوطِ الماءِ مِن رَأسِ الجَبَلِ إلى أسفَلِهِ حديث .

عنمة الجهنى: روزى پيامبر صلي الله عليه و آله بيرون آمد و در راه، مردى از انصار به آن حضرت برخورد و عرض كرد: پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا، حالت ناراحت كننده اى در چهره شما مى بينم، علتش چيست؟ عنمه مى گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله لختى به صورت آن مرد نگاه كرد و سپس فرمود: گرسنگى.
آن مرد دوان دوان يا با حالتى شبيه دويدن به منزل خود رفت و در جستجوى غذايى برآمد، اما چيزى نيافت. پس نزد بنى قريظه رفت و به كارگرى پرداخت و قرار گذاشت در قبال هر دلو آبى كه از چاه مى كشد يك دانه خرما بگيرد. او از اين طريق يك مشت يا يك كف دست خرما جمع كرد و آن گاه با خرماها برگشت و ديد پيامبر صلي الله عليه و آله از همان جايى كه نشسته بود، تكان نخورده است. خرماها را در برابر پيامبر گذاشت. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: اين خرماها را از كجا آوردى؟ مرد انصارى ماجرا را براى حضرت بازگو كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: من گمان مى كنم كه تو، خدا و رسول او را دوست دارى؟ عرض كرد: آرى، سوگند به آن كه تو را به حقّ برانگيخت، تو را از خودم وفرزندانم وعيالم وداراييم بيشتر دوست دارم. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پس در اين صورت براى فقر، تمرين شكيبايى كن وبراى بلا پوششى فراهم آر؛ زيرا سوگند به آن كه مرا به حقّ برانگيخت فقر وبلا به سوى كسى كه دوستدار من است شتابنده تر مى آيد تا فرود آمدن آب از فراز كوه به پايين آن.

امام على عليه السلام: هر كه ما را دوست دارد، پس بالاپوشى براى بلا آماده كند.

امام على عليه السلام: هر كه ولايت ما را پذيرفت، بايد كه براى رنج و گرفتاريها لباسى پوستى در پوشد.

امام على عليه السلام: هر كه ما اهل بيت را دوست دارد، پس ساز و برگى براى بلا فراهم آورد.

امام على عليه السلام: هر كه ما اهل بيت را دوست دارد، بايد كه جامه اى براى فقر آماده سازد.

اصبغ بن نباته: در خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و عرض كرد: اى اميرالمؤمنين! به خدا قسم كه من تو را [به خاطر خدا ]دوست مى دارم. حضرت فرمود: راست گفتى، همانا طينت ما در خزانه الهى بود و خداوند از پشت آدم براى آن پيمان گرفت؛ پس تن پوشى براى فقر برگير؛ زيرا كه شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مى فرمايد: اى على، به خدا سوگند كه فقر به سوى دوستداران تو، شتابنده تر مى آيد تا شتاب سيل به درون درّه.

صفحه اختصاصي حديث و آيات الأَصبَغُ بنُ نُباتَةَ : كُنتُ جالِسًا عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَأَتاهُ رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ إنّي لاَُحِبُّكَ فِي السِّرِّ كَما اُحِبُّكَ فِي العَلانِيَةِ ، قالَ : فَنَكَتَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلامالأَرضَ بِعودٍ كانَ في يَدِهِ ساعَةً ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : كَذَبتَ وَاللّه ِ ، ما أعرِفُ وَجهَكَ فِي الوُجوهِ ، ولاَ اسمَكَ فِي الأَسماءِ .
فَعَجِبتُ مِن ذلِكَ عَجَبًا شَديدًا ، فَلَم أبرَح حَتّى أتاهُ رَجُلٌ آخَرُ فَقالَ : وَاللّه ِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي لاَُحِبُّكَ فِي السِّرِّ كَما اُحِبُّكَ فِي العَلانِيَةِ ، فَنَكَتَ بِعودِهِ ذلِكَ فِي الأَرضِ طَويلاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : صَدَقتَ ، إنّ طينَتَنا طينَةٌ مَرحومَةٌ ، أخَذَ اللّه ُ ميثاقَها يَومَ أخَذَ الميثاقَ ، فَلا يَشُذُّ مِنها شاذٌّ ، ولا يَدخُلُ فيها داخِلٌ إلى يَومِ القِيامَةِ . أما إنَّهُ فَاتَّخِذ لِلفاقَةِ جِلبابًا ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَقولُ : الفاقَةُ إلى مُحِبّيكَ أسرَعُ مِنَ السَّيلِ المُنحَدِرِ مِن أعلَى الوادي إلى أسفَلِهِ
حديث .

اصبغ بن نباته: در خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و عرض كرد: اى اميرالمؤمنين! من تو را در باطن همان قدر دوست دارم كه در ظاهر دوستت مى دارم. اصبغ مى گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام با نوك چوبى كه در دست داشت مدتى متفكرانه به زمين زد و آن گاه سر برداشت و فرمود: به خدا كه دروغ مى گويى، من نه چهره تو را در ميان چهره ها (ى دوستدارانم) مى بينم و نه نامت را در ميان نامها.
من از اين سخن سخت تعجب كردم. چندى نگذشت كه مرد ديگرى آمد و عرض كرد: به خدا قسم اى اميرالمؤمنين من تو را در باطن همان گونه دوست دارم كه در ظاهر دوستت مى دارم. حضرت اين بار نيز با نوك همان چوبش مدت طولانى به زمين زد و سپس سرش را بلند كرد و فرمود: راست مى گويى، به راستى كه طينت ما طينتى رحمت شده است، خداوند در روز پيمان گيرى پيمانش را گرفت، بنابراين، تا روز قيامت نه عضوى از آن جدا شود و نه بيگانه اى وارد آن گردد. هان! پس، بالاپوشى براى فقر برگير؛ زيرا كه شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مى فرمايد: حركت فقر به سوى دوستداران تو، شتابنده تر است از حركت سيل از بالاى دره به پايين آن.

صفحه اختصاصي حديث و آيات مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ : خَرَجتُ إلَى المَدينَةِ وأنَا وَجِعٌ ثَقيلٌ ، فَقيلَ لَهُ [أي لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام] : مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ وَجِعٌ ، فَأَرسَلَ إلَيَّ أبو جَعفَرٍ بِشَرابٍ مَعَ الغُلامِ مُغَطًّى بِمِنديلٍ ، فَناوَلَنيهِ الغُلامُ وقالَ لي : اِشرَبهُ فَإِنَّهُ قَد أمَرَني أن لا أرجِعَ حَتّى تَشرَبَهُ ، فَتَناوَلتُهُ فَإِذا رائِحَةُ المِسكِ مِنهُ ، وإذا شَرابٌ طَيِّبُ الطَّعمِ بارِدٌ ، فَلَمّا شَرِبتُهُ قالَ لِيَ الغُلامُ : يَقولُ لَكَ إذا شَرِبتَ فَتَعالَ .
فَفَكَّرتُ فيما قالَ لي ولا أقدِرُ عَلَى النُّهوضِ قَبلَ ذلِكَ عَلى رِجلي ، فَلَمَّا استَقَرَّ الشَّرابُ في جَوفي كَأَنَّما نَشَطتُ مِن عِقالٍ ، فَأَتَيتُ بابَهُ فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ ، فَصَوَّتَ بي : صَحَّ الجِسمُ ، ادخُل ادخُل . فَدَخَلتُ وأنا باكٍ ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ وقَبَّلتُ يَدَهُ ورَأسَهُ ، فَقالَ لي : وما يُبكيكَ يا مُحَمَّدُ ؟ فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أبكي عَلَى اغتِرابي وبُعدِ الشُّقَّةِ وقِلَّةِ المَقدِرَةِ عَلَى المُقامِ عِندَكَ والنَّظَرِ إليكَ . فَقالَ لي : أمّا قِلَّةُ المَقدِرَةِ فَكَذلِكَ جَعَلَ اللّه ُ أولِياءَنا وأهلَ مَوَدَّتِنا وجَعَلَ البَلاءَ إلَيهِم سَريعًا ، وأمّا ما ذَكَرتَ مِنَ الغُربَةِ فَلَكَ بِأَبي عَبدِاللّه ِ اُسوَةٌ بِأَرضٍ ناءٍ عَنّا بِالفُراتِ .
وأمّا ما ذَكَرتَ مِن بُعدِ الشُّقَّةِ ، فَإِنَّ المُؤمِنَ في هذِهِ الدّارِ غَريبٌ وفي هذَا الخَلقِ المَنكوسِ حَتّى يَخرُجَ مِن هذِهِ الدّارِ إلى رَحمَةِ اللّه ِ ، وأمّا ما ذَكَرتَ مِن حُبِّكَ قُربَنا وَالنَّظَرَ إلَينا وأنَّكَ لا تَقدِرُ عَلى ذلِكَ فَاللّه ُ يَعلَمُ ما في قَلبِكَ وجَزاؤُكَ عَلَيهِ
حديث .

محمّد بن مسلم: با جسمى دردمند و سنگين به مدينه رفتم. به ايشان (حضرت باقر عليه السلام) گفته شد: محمّد بن مسلم، دردمند و عليل است. حضرت به وسيله خدمتكار خود ظرف شربتى كه روى آن با دستمالى پوشيده شده بود برايم فرستاد. خدمتكار ظرف را به دست من داد و گفت: بنوش؛ زيرا حضرت به من دستور داده است كه تا آن را ننوشى برنگردم. من ظرف را گرفتم، ديدم بوى مشك از آن بلند است و شربت خوشمزه و خنكى است، چون آن را نوشيدم خدمتكار به من گفت: حضرت به تو مى فرمايد كه وقتى نوشيدى بيا.
من درباره آن چه به من گفت انديشيدم حال آن كه پيش از آن قادر نبودم بر پاى خود بايستم. اما همين كه آن شربت در معده ام جا گرفت، گويى بند از پايم گشوده شد. به در خانه حضرت رفتم و اجازه ورود خواستم. حضرت با صداى بلند به من فرمود: تندرست باشى، داخل شو، داخل شو. من گريه كنان داخل شدم و به حضرت سلام گفتم و دست و سرش را بوسيدم. فرمود: اى محمّد، چرا گريه مى كنى؟ عرض كردم: فدايت شوم، براى غربتم و دورى سفر [آخرت ]و تنگدستى و از اين كه نمى توانم پيش شما بمانم و ببينمتان مى گريم. حضرت فرمود: اما تنگدستى، خداوند دوستان و محبّان ما را اين گونه قرار داده و بلا و سختى را به سوى آنان شتابانده است. و اما آن چه از غربت گفتى، اباعبداللّه را كه در سرزمينى دور از ما، در كنار فرات است، سرمشق خود قرار ده. و امّا آن چه از دورى سفر گفتى، بدان كه مؤمن در اين دنيا و در ميان اين مردم باژگونه و غريب است تا آن كه از اين سراى به رحمت خدا رود. و اما اين كه گفتى دوست دارى نزديك ما باشى و ما را ببينى ولى نمى توانى اين كار را بكنى، بدان كه خداوند از آن چه در قلبت مى گذرد آگاه است و تو را پاداش خواهد داد.