داوود عليه السلام

بحار الأنوار : روايت است كه خداوند به داوود عليه السلام وحى كرد : هر كس حبيبى را دوست بدارد، سخنش را باور مى كند و هر كس به حبيبى انس گيرد، گفتارش را مى پذيرد و كردارش را مى پسندد و هر كس به حبيبى اعتماد كند، به او تكيه مى كند و هركه مشتاق حبيبى باشد، در رفتن به سوى او مى كوشد. اى داوود! ياد من، از آنِ ياد كنندگان است و بهشت من، از آنِ فرمانبرداران و ديدارم از آنِ مشتاقان و خودم ويژه دوستداران و عاشقان هستم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند عزّ و جلّ به داوود عليه السلام وحى فرمود : اى داوود! همچنان كه آفتاب بر كسى كه در آن بنشيند تنگ نمى آيد، رحمت من نيز بر كسى كه به آن درآيد تنگ نيست و همچنان كه فال بد به كسى كه فال بد نزند زيان نمى رساند، كسانى هم كه فال بد مى زنند از فتنه نجات نيابند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : داوود، عابدترين انسان ها بود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مردم خيال مى كردند داوود دچار بيمارى است و به عيادت او مى رفتند، حال آنكه او را چيزى نبود مگر شدت ترس از خداوند متعال.

امام على عليه السلام : خداوند عزّ و جلّ به داوود عليه السلام وحى كرد : تو چه بنده خوبى بودى اگر نبود كه از بيت المال مى خورى و با دست خود هيچ كارى نمى كنى. داوود عليه السلام گريست. پس خداوند عزّ و جلّ به آهن وحى كرد : براى بنده ام، داوود نرم شو. پس آهن نرم شد ، البته خداوند متعال آهن را براى او نرم كرد. از آن پس، داوود روزى يك زره مى بافت و آن را به هزار درهم مى فروخت. او 360 زره بافت و آنها را به 360 هزار درم فروخت و از بيت المال بى نياز شد.

امام باقر عليه السلام : داوود بر سرزمين هاى ميان شامات تا بلاد اصطخر پادشاهى كرد و قلمرو پادشاهى سليمان نيز چنين بود.

امام باقر عليه السلام : داوود نبى ـ صلوات اللّه عليه ـ روزى در محراب خود بود كه ناگاه كِرم قرمز رنگ كوچكى از كنارش گذشت و رفت تا به محل سجده او رسيد. داوود به آن نگاهى كرد و در دلش گفت : اين كرم چرا آفريده شده است؟ خداوند به آن كرم وحى كرد : سخن بگو. پس، كرم به داوود گفت : اى داوود! آيا صداى پاى مرا شنيده اى يا رد پايم را بر تخته سنگ ديده اى؟ داوود گفت : نه. كرم گفت : امّا خداوند صداى جنبيدن و نفس زدن و حركت مرا مى شنود و رد پايم را مى بيند. پس، صدايت را پايين بياور.

امام صادق عليه السلام : خداى تبارك و تعالى به داوود عليه السلام وحى فرمود : چه شده است كه تو را تنها مى بينم؟ عرض كرد : به خاطر تو، مردم را ترك كرده ام و آنان نيز مرا ترك كرده اند. فرمود: چه شده است كه تو را خاموش مى بينم؟ عرض كرد : ترس از تو، مرا خاموش ساخته است. فرمود : چه شده است كه تو را رنجور مى بينم؟ عرض كرد : عشق و محبت تو، مرا رنجور ساخته است. فرمود : چه شده است كه تو را فقير مى بينم، حال آنكه تو را بهره مند ساخته ام؟ عرض كرد : گزاردن حقّ تو، مرا فقير كرده است.فرمود : چه شده است كه تو را خوار مى بينم؟ عرض كرد : عظمت وصف ناشدنى جلال تو، مرا خوار كرده است و اين حق توست اى آقاى من! خداوند جل جلاله فرمود : پس، مژده بادا تو را به فضل من. در آن روز كه مرا ملاقات كنى، هرچه دوست داشته باشى به تو بخشم. با مردم بياميز و با اخلاق آنان بساز، امّا در اعمال و كردارشان با آن همراهى مكن تا روز قيامت بدان چه از من خواهى دست يابى.

امام صادق عليه السلام : خداوند عزّ و جلّ به داوود عليه السلام وحى فرمود : اى داوود! به من خوش باش و از ياد من لذّت ببر و از نعمت مناجات با من برخوردار شو؛ زيرا به زودى خانه را از گنهكاران خالى كنم و لعنتم را بر ستمگران قرار دهم.

امام صادق عليه السلام : خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود : اين پيام را به قومت ابلاغ كن كه هيچ بنده اى از آنان نيست كه او را به فرمانبرى از خود فرمانش دهم و فرمانم ببرد، مگر اينكه بر من است تا او را در راه طاعت خود يارى رسانم. پس اگر از من چيزى بخواهد، به او عطا كنم و اگر مرا بخواند جوابش دهم و اگر به من پناه آورد، پناهش دهم و اگر از من بى نيازى بخواهد، او را بى نياز گردانم و اگر به من توكّل كند، او را حفظ و نگهدارى كنم و اگر همه آفريدگانم بر ضد او دسيسه كنند، من مكر خود را به سود او به كار برم.

امام صادق عليه السلام : داوود عليه السلام گفت : امروز خدا را چنان عبادتى كنم و چنان قرائتى بخوانم كه هرگز چنان نكرده باشم. پس به محراب خود رفت و چنان كرد [كه گفت]. چون نمازش را به پايان برد، ناگاه چشمش به قورباغه اى در محراب افتاد. آن قورباغه به او گفت : اى داوود! عبادت و قرائتى كه امروز به جاى آوردى تو را خوش آمد؟ گفت : آرى. قورباغه گفت : هرگز تو را به اعجاب وا ندارد؛ زيرا من در هر شب خداوند را هزار بار تسبيح مى گويم كه از هر تسبيحى سه هزار حمد و ستايش منشعب مى شود. گاه من در قعر آب هستم و پرنده اى در هوا آواز مى دهد و من به گمان اينكه او گرسنه است برايش روى آب مى آيم تا مرا بخورد بى آنكه گناهى كرده باشم.

بحار الأنوار : روايت شده است كه داوود عليه السلام تنها به صحرا رفت. پس خداوند به او وحى فرمود : اى داوود! چه شده است كه تو را يكّه و تنها مى بينم؟ عرض كرد: الهى، شوق ديدارت در من بالا گرفته و ميان من و خَلقت جدايى افكنده است. خداوند به او وحى فرمود : به سوى آنان برگرد؛ زيرا اگر بنده گريز پايى را نزد من بياورى، تو را در لوح [افراد ]ستوده ثبت مى كنم.