تشويق به كسب درآمد از دسترنج

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هرگز كسى غذايى بهتر از دسترنج خود نخورده است. پيامبر خدا، داوود، از دسترنج خود امرار معاش مى كرد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بنده، هيچ غذايى نخورْد كه نزد خداوند متعال محبوبتر از دسترنج خودش باشد، هر كه شب را با تنى خسته از كار بخوابد، آمرزيده شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : داوود پيامبر، جز از دسترنج خود نمى خورْد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پاكيزه ترين كارها، درآمدى است كه انسان با دسترنج خود كسب كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پاكترين كسب و درآمد، دسترنج آدمى است و هر معامله اى كه با درستكارى همراه باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : برترين كسب و درآمد، معامله درستكارانه است و كار كردن انسان با دست خودش.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بهترين درآمد،درآمد كارگرى است كه در كارش صداقت داشته باشد.

كتاب من لا يحضره الفقيه : امام على عليه السلام ، در هواى داغ نيمروز براى كار كردن بيرون مى رفت، در حالى كه نيازى نداشت [خودش برود]. علّتش اين بود كه مى خواست خداوند متعال ببيند، او براى كسب روزى حلال زحمت مى كشد.

بحار الأنوار : روايت شده است كه حواريان عيسى عليه السلام هر گاه گرسنه مى شدند، مى گفتند: يا روح اللّه ! گرسنه شده ايم. پس، عيسى عليه السلام با دست خود به زمين، چه دشت بود و چه كوه، مى زد و براى هر يك از حواريان دو گرده نان بيرون مى آورد، كه آنها را مى خوردند. و هر گاه تشنه مى شدند، مى گفتند: يا روح اللّه ! تشنه شده ايم و آن حضرت با دستش به زمين، خواه دشت بود يا كوه، مى زد و آب بيرون مى آورد و حواريان مى نوشيدند. آنها گفتند: يا روح اللّه ! چه كسى از ما برتر است كه هر گاه مى خواهيم غذايمان مى دهى و هر گاه مى خواهيم آبمان مى نوشانى در حالى كه همه ما به تو ايمان آورده ايم و پيرويت مى كنيم؟ عيسى عليه السلام فرمود: برتر از شما، كسى است كه با دست خود كار كند و از كسب خودش بخورد. از آن پس حواريان رخت مى شستند و اجرت مى گرفتند.

داوود عليه السلام ـ چون بر كفشگرى گذشت ـ فرمود : اى مرد! كار كن و بخور؛ زيرا خداوند، كسى را كه كار كند و بخورد، دوست دارد و كسى را كه بخورد و كار نكند، دوست نمى دارد.

امام صادق عليه السلام : امير المؤمنين عليه السلام ، از دسترنج خود هزار بنده خريد و آزاد كرد.

امام صادق عليه السلام : خداوند عزّ و جلّ به داوود عليه السلام وحى فرمود: «اگر نبود كه از بيت المال مى خورى و با دستت كارى نمى كنى، چه نيكو بنده اى بودى»، پس داوود عليه السلام چهل بامداد گريست. آن گاه خداوند عزّ و جلّ به آهن وحى كرد: براى بنده ام داوود نرم شو. و چون خداوند متعال آهن را در دست داوود نرم گردانيد، او روزى يك زره مى بافت و آن را به هزار درهم مى فروخت. پس سيصد و شصت زره بافت و آنها را به سيصد و شصت هزار درهم فروخت و بدين ترتيب از بيت المال بى نياز شد.

امام صادق عليه السلام : در طلب معاش خود كاهلى نورزيد؛ زيرا پدران شما در پى آن مى دويدند و آن را مى طلبيدند.

صفحه اختصاصي حديث و آيات الكافي عَن أبي عبدِ اللّه عليه السلام : إنّ محمّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يقولُ : ما كنتُ أرى أنَّ عليَّ بنَ الحسينِ عليهما السلام يَدَعُ خَلَفا أفضَلَ مِنهُ حتّى رأيتُ ابنَهُ محمّدَ بنَ عليٍّ عليهما السلام ، فأرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني ! فقالَ لَهُ أصحابُهُ : بأيِّ شيءٍ وَعَظَكَ ؟ قالَ: خَرَجتُ إلى بعضِ نَواحي المَدينةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ فَلَقِيَنيِ أبو جعفرٍ محمّدُ بنُ عليٍّ و كانَ رجُلاً بادِنا ثَقيلاً و هُو مُتَّكِئٌ على غُلامَينِ أسوَدَينِ أو مَولَيَينِ ، فقلتُ في نَفسِي : سبحانَ اللّه ِ ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذهِ الساعَةِ على هذهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ! أما لَأعِظَنَّهُ
فَدَنَوتُ منه فَسَلَّمْتُ علَيهِ ، فَرَدَّ عليَّ السَّلامَ بِنَهَرٍ و هُو يَتَصابُّ عَرَقا ، فقلتُ : أصلَحَكَ اللّه ُ ، شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذهِ الساعَةِ على هذهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ؟! أ رأيتَ لو جاءَ أجَلُكَ و أنتَ على هذهِ الحالِ ما كنتَ تَصنَعُ ؟ !
فقالَ : لو جاءَني المَوتُ و أنا على هذِهِ الحالِ جاءَني و أنا في طاعَةٍ مِن طاعَةِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ أكُفُّ بها نَفسي و عِيالي عنكَ و عنِ النّاسِ ، و إنّما كنتُ أخافُ أن لو جاءَني المَوتُ و أنا على مَعصيَةٍ مِن مَعاصِي اللّه ِ
فقلتُ : صَدَقتَ يَرحَمُكَ اللّه ُ ، أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني ! .
حديث

الكافى : امام صادق عليه السلام فرمود: محمّد بن منكدر مى گفت: من فكر مى كردم كه على بن الحسين عليهما السلام فرزندى از خود بر جاى نخواهد گذاشت كه برتر از خودِ على بن الحسين باشد، تا آن كه [روزى ]فرزند او محمّد بن على عليهما السلام را ديدم و خواستم نصيحتش كنم. اما او مرا نصيحت كرد. ياران محمّد بن منكدر، پرسيدند: چه نصيحتى به تو كرد؟ گفت: روزى هوا بسيار گرم بود و من به يكى از نواحى مدينه مى رفتم. در راه ابو جعفر محمّد بن على را كه بدنى فربه و سنگين داشت، ديدم كه به دو غلام سياه يا دو تن از موالى تكيه داده است.با خودم گفتم: سبحان اللّه ! شيخى از شيوخ قريش در يك چنين وقتى و با چنين حالى در پى دنياست!بايد او را نصيحت كنم
نزديكش رفتم و سلام كردم. در حالى كه عرق مى ريخت با حالت تَشَر، جواب سلام مرا داد. من گفتم: خدا خيرت دهد، شيخى از شيوخ قريش در چنين ساعتى و با چنين حالى در پى دنيا! اگر با اين حال اجلت دررسد چه مى كنى؟!
حضرت فرمود: اگر در چنين حالى باشم و مرگم فرا رسد، در حال طاعتى از طاعات خداوند عزّ و جلّ هستم؛طاعتى كه با آن خودم و خانواده ام را از محتاج شدن به تو و مردم باز مى دارم. ترس من از اين است كه در حال انجام معصيتى از معاصى خداوند عزّ و جلّ باشم و مرگ مرا در رسد
من گفتم: راست گفتى، خدايت رحمت كناد. خواستم تو را نصيحت كنم، اما تو مرا نصيحت كردى.

كتاب من لا يحضره الفقيه ـ به نقل از فضل بن ابى قرّه ـ : حضور امام صادق عليه السلام رسيديم، در حالى كه در باغ خود مشغول كار كردن بود. عرض كرديم:خدا ما را فداى شما كند، اجازه دهيد ما براى شما كار كنيم يا غلامان كار را انجام دهند. حضرت فرمود: نه، مرا به حال خود بگذاريد؛ چون دوست دارم خداوند عزّ و جلّ مرا ببيند كه با دست خودم كار مى كنم و با رنج خود، روزى حلال به دست مى آورم.

كتاب من لا يحضره الفقيه ـ به نقل از على بن ابى حمزه ـ : ابو الحسن [موسى بن جعفر] عليه السلام را ديدم كه در زمين خود كار مى كرد و پاهايش غرق عرق شده بود. عرض كردم: فدايت شوم، مردها[ى كارگر ]كجا هستند؟!
فرمود: اى على! كسى كه از من و پدرم بهتر بود، با دست خود در زمينش كار مى كرد. پرسيدم: او كيست؟ فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و امير المؤمنين، و نياكان من همه، با دستهاى خود كار مى كردند. اين كار همه پيامبران و فرستادگان و بندگان شايسته [خداوند ]است.