حديث و آيات: بى اعتنا به دنيا

الترغيب و الترهيب عن عُمر : دَخَلتُ على رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و هُو على حَصيرٍ، قالَ : فجَلَستُ ، فإذا علَيهِ إزارُهُ ، و لَيس علَيهِ غَيرُهُ ، و إذا الحَصيرُ قد أثَّرَ في جَنبِهِ ، و إذا أنا بِقَبضَةٍ مِن شَعيرٍ نَحوِ الصّاعِ ، و قَرَظٌ في ناحِيَةٍ في الغُرفَةِ ، و إذا إهابٌ مُعَلَّقٌ ، فابتَدَرَت عَيناي ، فقالَ : ما يُبكيكَ يا بنَ الخَطّابِ ؟ فقالَ : يا نَبيَّ اللّه ِ ، و ما ليَ لا أبكي و هذا الحَصيرُ قد أثَّرَ في جَنبِكَ و هذهِ خِزانَتُكَ لا أرى فيها إلاّ ما أرى ، و ذاكَ كِسرى و قَيصرُ في الثِّمارِ و الأنهارِ ، و أنتَ نَبيُّ اللّه ِ و صَفوَتُهُ ، و هذهِ خِزانَتُكَ ؟! قالَ : يا بنَ الخطّابِ ، أ ما تَرضى أن تَكونَ لَنا الآخِرَةُ و لَهُمُ الدُّنيا ؟ ! .حديث
الترغيب و الترهيب ـ به نقل از عمر ـ : خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدم. آن حضرت روى حصيرى نشسته بود. من هم نشستم، ديدم جز يك ازار چيز ديگرى بر تن ندارد و حصير بر پهلويش ردّ انداخته است. در گوشه اى از اتاق مشتى جو به اندازه يك صاع و مقدارى برگ درخت سلم [براى دباغى كردن پوست] به چشم مى خورد و يك پوست دباغى نشده اى هم آويزان بود. اشك از چشمانم سرازير شد. رسول خدا فرمود : چرا گريه مى كنى، پسر خطاب؟ عرض كردم : اى پيامبر خدا! چرا گريه نكنم وقتى مى بينم كه اين حصير بر پهلوى شما ردّ انداخته و اين هم خزانه شماست كه مى بينم، در حالى كه كسرا و قيصر در باغ هاى پر از ميوه و جويبار زندگى مى كنند. اما شما كه پيامبر و برگزيده خدا هستى، اين وضع خزانه تان مى باشد؟! پيامبر فرمود : اى پسر خطاب! آيا نمى پسندى كه آخرت از آنِ ما باشد و دنيا از آنِ ايشان؟!